%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%db%b3%db%b9-%d9%86%da%af%d8%a7%d8%b1%d8%b4-%d9%84%d8%b7%d9%81%d8%a7-%d8%a8%da%af%db%8c%d8%af%d8%af%d8%af%d8%af%d8%9f%d8%9f

نگارش دهم -

درس2 نگارش دهم

عبدالله جاشوییی

نگارش دهم. درس2 نگارش دهم

سلام، صفحه ۳۹ نگارش لطفا بگیدددد؟؟

جواب ها

amir Abdolahi

نگارش دهم

سلام بفرمائید موضوع:باد آورده را باد می برد در این دنیا اگر ما برای چیزی که می خواهیم تلاشی نکنیم و به سادگی آن را به دست بیاوریم به همان سادگی نیز آن را از دست می دهیم و قدرش را نمی دانیم، اما اگر برای به دست آوردن یک چیز کوچک تلاش زیادی کرده باشیم به هیچ وجه اجازه نمی دهیم که آن از دستمان برود. داستان زیر نیز بازگو کننده همین موضوع است: در روزگاران قدیمی نوجوانی در روستایی زندگی می کرد و اوضاع مالی جالبی نداشت به همین منظور تصمیم گرفت به شهر برود و در آنجا دنبال کاری باشد. مسیر رسیدن به شهر از کوه ها می گذشت به همین خاطر جوان تصمیم گرفت صبح زود که هنوز خورشید طلوع نکرده است حرکت کند تا زیاد گرفتار گرما نشود. جوان مسیر شهر را پیش گرفت و تا دم ظهر آن را ادامه داد، سپس بعد از اینکه خسته شده بود زیر سایه یک درخت خوابید و کمی استراحت کرد. بعد که از خواب بیدار شد همین که خواست شروع به حرکت کند چون چشمانش خواب آلود بود متوجه سنگ جلوی پایش نشد و محکم به زمین افتاد. خیلی عصبانی شد و سنگ را برداشت و محکم به سمت دیگر بیابان پرتاب کرد، در همین حین متوجه کوزه ای شد که در زیر همان سنگ بود. کوزه را برداشت و داخل آن را نگاه کرد، داخل کوزه پر از سکه های طلا بود. جوان با دیدن این صحنه بی خیال رفتن به شهر شد و خوشحال و دوان دوان به سمت خانه برگشت. در مسیر رفتن به خانه جوان تشنه‌اش شد و به سمت رودی که آنجا بود رفت، همینطور که به سمت رودخانه در حال حرکت بود دوباره پایش به سنگی گیر کرد و این بار همه سکه ها در آب افتاد. چون رودخانه عمیق و بزرگ بود، نتوانست سکه ها را پیدا کند و با خود فکر گفت که باد آورده را باد می برد و مجددا به سمت شهر حرکت کرد تا کاری پیدا کند. موفق باشی 🤍💨

سوالات مشابه